سرخ چهره | آذر ۱۳۸۶

لوییتزن اخبرتوس یان براؤر:

حیات من در این لحظه، یقین من به نفس من و اعتقادم به جلوه هایم است، و یقین به او، که مبدأ نفس من است و جلوه هایم را، که مستقل از من است و مستقیماً به او مرتبط است، به من اعطا می کند. بنابراین چیزی مثل من حیات دارد و مرا تعالی می بخشد و آن خدای من است.

این کلمات را به هیچ وجه نباید به گونه ای تعبیر کرد که گویا یک استنتاج عقلی برای خدا ارایه شده است،  زیرا اعتقاد به خدا اساس کار است، که از آن می توان استنتاج کرد اما خود آن را نمی توان. اعتقاد به خدا یک احساس خودجوش بلاواسطه در من است.

برای من، تنها حقیقت، [آگاهی] نفس خودم از این لحظه است، که با جلوه ها احاطه شده،  که در آن نفس یقین دارد، و بدین ترتیب به آن حیات می بخشد.

این نظر شامل بیمرگی من نیز هست. زیرا مفهوم زمان، مثل مفهوم مکان، به جلوه هایم تعلق دارد، در حالی که نفس من کاملاً جدا از این مفاهیم است. رابطه من با خدای من عبارت است از یقین من به او، که مرا حیات می بخشد.

عارف هندسه دان شهودگرا، مجله نشر ریاضی سال 11 شماره 1 صص 62-65

representationجلوه  =

+ نوشته شده در  چهارشنبه بیست و هشتم آذر ۱۳۸۶ساعت 15:18  توسط مهدید  | 

 

 ح - دفعه بعد بهتر است - دندان درد - معلوم نیست شاید هم بدتر باشد – برگ - موتور سوخته - اناری با سیصد و نود و یک دانه - گفتنش سخته ولی شاید هم بهتر شد - می خوابم تو بیدار شو - وزیر نیمه دانای کمی ناشنوا- به گچ دیوار نگاه کن ولی دیوانه نشو- برکات ماستمالی شده - دست خشکیده - ولی خیلی نمی فهمم تو را- میشه راستی راستی تمومش کنی - نه بهتر نمیشه از اول خراب بوده  - گسترده نبوده ای - خط آبی افقی روی پیراهنت - به کاغذها نگاه نکن به کلمات بگو تا بگویند – نازجیلا - عوضی - سنگ سیمانی –  موجی با فرکانس پنج هزار و سه هرتز - واگردانی حکومتها- نه همین الان بهتر بشو اصلا از قبل خوب بوده باش - کمی جدی تر- دایره در مکعب - مهم و واقعیت این است الان چیزهایی خراب است - ن - فروتر می روم تا کسی مرا نبیند.

 

پایان یک لکنت زبان ژرف

+ نوشته شده در  چهارشنبه هفتم آذر ۱۳۸۶ساعت 18:20  توسط مهدید  |