آفتاب توده ي انبوهي از پلاسماي برهمي از ذراتي است كه روزي كه در آن وقت ديگر زمان بسيار زيادي از آن كه روز بنامندش گذشته است كه به توده ي آهني رسيده خواهد شد كه بعد بشود كوتوله ي سفيد و چه و چه و دست آخر هم سياه چاله كه همه ي اطرافش را بخورد (اطراف كجاست)
پس همه ي اين شاعرانگي ها براي آن بيهوده و مبهم است و
شاعرانگي خود توده ي انبوهي از پلاسماي درهمي از كلمات بليهي است كه گاهي كه در آن وقت ديگر زمان بسيار زيادي از آن كه گاه بنامندش گذشته است كه به توده ي جلفي رسيده خواهد شد كه بعد بشود من يكي ام و كه و كه و دست آخر هم خانم خانما كه همه ي اطرافش را به گند بكشد (گند عسل است) و
پس همه ي اين محاسبات باهوده و كم فهم ست للويد است (مقالش سخته) كه انگار گفته يه چند بيتي ته كار مياد بيرون. حالا اين چند بيت مال چه خري هست را كسي مي داند كه توي همين چند بيت بماند. اين چند بيت شايد مي رود تا دوباره اين مسخره بازي را راه بيندازد. و دوباره اين كلمه و حالت دردناك كه نشان از ناتواني دارد. نثار روح استنلي كوبريك آنتروپي اطرافتان را افزايش دهيد.براي سه درصد بيشتر با خودم حرف مي زنم. براي اين كه تعداد خودشيفته هاي دنيا بيشتر است و نمي تواني از دستان مرمرين آنها فرار كني. (با تشكر از رايانه و اينا) هستند خوب هستند. براي آن كه به ديوار سخت زبان تجريد-گويا برخورده اي براي گنگي بيشتر ناله مي كني. براي آن كه مي گويد توي مشت پر از هيچي او خيلي از چيزها هست گيج و گول مي شوي. براي آن كه تمركز بر برگ چنار داده اي به تو نمي دهد و در رويارويي با گربه حماقت مي بيني. چه اصراري هست. ولي همان دستگاه و پيكربندي دوبعدي هم هست و اثر كسري كوانتمي هال. براي به دست نيامدن آبي ها و ديگران مي روي. (ولي مهدي چيزي نيست ها) و چيزي نمي داني و اشاره به كنار آمدن با اين وضعيت نمي كني كه كنار نمي آيي. سر مي خوري. بدون تو تصور كن. از كجا آمدي. چه بي ابزار بود آنجا. براي چهار درصد بيشتر با خودم ساكت مي شوم.