امروز چنقيز شدم. پس از آن كه روزهاي متوالي بر روي يك فنر چشمهاي باباقوري يك سيما را سيميدم صبح امروز نزديك يك گاراژ كه قبل ها نياي مسعود اميرساماني هتاكي در آن كرده، گربه از نظر عبور از خيابان با پرايد مصادف شد و خوب اون قوي تره ديگه. ولي حقيقت آن بود كه ايشان در زمان نزديك به سي و نه سال و يك درخت زردآلو اشتباه كرده بود. چه بسا كه خودش بوده است اما گاو توي سر چه بسا. حال نگرانم هنوز كه حتي سه تا دو تابستان قبل از آن هم وخت كم يا زياد آورده بودم و واقعن ما اين كاره نبوديم و شايد هنوز بتوانيم با انتخاب زاويه مناسب اين جوري شويم. با همه وجود مچنقاز خود ادامه مي دهيم. هنوز چه بسا هستم. مرگ بر چه بسا. چند قدم آن طرف تر دخترك فانتزي هستش و شما خوبيد. چه بسا. درود بر چه بسا.
تردیدی بر تمامی پدیده های احمقانه: آنها احمقانه نیستند.