روزهای سرد و تاریکی هست که نمی دونم کی هستم. چیوارگی.
چیکجاچیستی.
فکر می کنم همه چی خط خطی هست و دروغ و ناروا خیلی زیاده. و نامعینی به اندازه ای که میگن هست. ولی دستگردی اون بین افت و خیزها چیزایی را درست می کنه.
فکر می کنم همه چی قاطیه و زنجیره ها مسخره بازی هستند. و مسخره بازی اصل هست. البته منه ویج میگم وهمه ناجور دارم. خیلی گم شده هستم. مساله اطراف اخلاق هست. فونون ها زیادند. ماده تاریک...
میدونم جرم میسازه. تازه شاید رده بندی جرم میسازه. بازبهنجارش میکنه ولی چه جوری.
جهان چیه تو بگو من کیم. سلسله و تدلیس و فرگشت هست. به من بگو چه جوری...
الهی مسخره بازی را بزارم کنار تو به معمولی من بگو
یه روش بی روح برا گرانش کوانتمی
الهی گیج مستولی را نمیشه گذاشت کنار. یه رفع رجوع بساز.
الهی عرفان ...خون احمقانه چرا هست؟ چرا خراب هست؟ چرا حافظه پاک و تدلیس می شود؟ و سختی و سردی و نادانی هست؟
الهی این لیف شیتز پواینت چیه؟
چون نشینی بر سر کوی کسی عاقبت بینی تو هم روی کسی
الهی زبان مخصوص هم هست. این نظریه میدان همدیس چجوری میشه؟
الهی قعر اینجاست؟ این کجاست؟ حرف چیه؟ دماش چی میشه؟ چه جوری جدا میشه؟ معنی حرف صد تا یه غاز چیه؟ هست؟ چی میشه؟
بهبود چیه؟ وضعیت مشخص چیه؟ چی میشه؟ اگه نشه چی میشه؟
چون ز چاهی برکنی هر روز خاک عاقبت اندر رسی در آب پاک
الهی یه ماده تاریک عالی. یه چیز خوب.
سرگردان برگردان
آن قدر سخت بود نوشتنش و نامعلوم عاقبتش. معلوم نیست چی میشه؟ چی میشه.