+
نوشته شده در پنجشنبه سی و یکم شهریور ۱۳۹۰ساعت 23:37  توسط مهدید
|
مولوي در يكي از حكايتهاي مثنوياش كوفته داستاني يك خطي يك مضموني (تو را به خدا به من بگوييد بيشتر از اين دارد اصلن چند تا بيت؟ (بيت منظورمهها بيت ترابيت مگابيت) چرا بيخودي بزرگش ميكنيد) را روايت ميكند كه: اگر به سگي سنگي را اصابت دهيد اون سگه اصلن به سنگ هاپ هاپ نميكند بلكه يخهي شما را گرفته و واق واق ميكند (شما در "دهيد" ملحوظ بوديد با عرض شرمندگي) نتيجهي او اين است كه حتي سگه هم ميفهمد كه عامل و فاعل و منظور دارنده و مرضدارنده و اذيتكننده شما بوديد و نه سنگ (واقعن) بيچاره. پرانتز قبل از بيچاره مربوط به بيچاره است. وضعيت مشابه كه نه ولي مسالهاي مرتبط هم اينجا هست: در فيلمها و داستانهاي زپرتي اشارهكننده به ماورا (كجا و كي هست و چقدر جرم يا قطبيدگي و اينا داره؟ من كه باهاش دونقطهاي ندارم) خودمان هم ديدهايم؛ بگذار اول شخصيتسازي كنم. اينا با اونا همبستگي شديدي دارد مثلن به واسطهي فاصلهي خيلي كم (طول مشخصهي مسالهشان را خودشان ارائه ميدهند) و به اين دليل ميتوانند با هم دقيق ارتباطَشان را در همهي زمينهها تنظيم و حساب بكنند (با تنظيم دقيق اشتباه نشود). شوما با هيچكدام از آنها همبستگي نداشته است و از اين نظر حتي ميتواند آن دو برايش يكي باشند ( براي باز شدن موضوع دو تا شخصيت ساختم و براي مسخرهبازي و اينا هست كه هي پرانتز باز ميكنم و ميبندم). حالا شوما از راه ميرسد و به يكي از اونا و اينا اطلاعات بسيار دقيق و زيادي از اونا ميدهد. اونا هم خيلي خيلي تعجب ميكند. خوب همينجا بايستيد هدف ما تفسير تعجب اوناست. داره ميگه كه ما آنقدر از هم دور بودهايم كه تو نتواني انتشارگري با ما داشته باشي حتي ميشه گفت وضعيت جوري بوده كه تو اونور (ماورا؟) مخروط نوري بودي و ما اينور پس چيچي ميگوي؟ اين امكان فيزيكي نداره يا اين كه بيا تا يكيا بياريم تكانه و جرم و اينات را كم و وجه كنه (معجزهي داغونت را راستيآزماني كنه) تا سيه روي شود هر كه در او غش باشد... بله داستان ما اين بود كه طرف بدون اطلاع تخصصي از فيزيك اينجوري حرف ميزنه. چرا و به چه علت سگه و اونا اين جوري هستند و در مقابل عليت و خدشهاش موضع ميگيرند (برو بابا ).
سرانجام اين كه نويسندهه يا كارگردانه همينجور كور و ناشي و بي منطق و اينا نسبيت و اينا را داغون كرده و به راه خودش ادامه ميده (هرچند بيخوده گفتنش ولي خوب خط آخر را هم بخونيد).
البته همهي اينا را گفتم ولي اينم بگم كه ما همينجا در توصيف مساله توقف كرديم اگه نه كه اون فيلم و داستان مربوطه در ادامه به قهقرا ميره.
با منظور: آخر تابستان اول بهار
+
نوشته شده در چهارشنبه سی ام شهریور ۱۳۹۰ساعت 15:39  توسط مهدید
|