برای نکاهیدن. فرفره سان. بی همبستگی. نشد آشوبناک. خراب در چلنگاب تفتیش بوده. ضرب زبان. ی.
خرامان سنگ بی زیست.
Zenon under asymmetry.
یهو رنگین برای شنگ.
Shower such as Gandhi from master equation.
شنای قبل از فراغت بست، سمیر ابن علی با دست.
هزاران خود کمی کمتر، فراوان با کمال کسب.
سریع السیر ترخیصم، میان صد کنار پست.
بگو، نگو، بگو، بگو، نگو، بگو، نگو، بگو، بگو، نگو،نگو، نگو، نگو، بگو
نمیدانم گرایش هست، نیست، است، است، است، نیست، است، نیست، است، نیست، است، نیس، اس،اسسس، نیسسس، است، نیست
چرا واسم گرفتی، چطور واسم گرفتی؛
چگونه پایه ی ایجاد صندل، برای عبد ساده ی بیغم گرفتی
هزار و سیصد و بیست پنج کاوه، فراهم در ورای ناله ی ماتم گرفتی،
پرای شامیان کوخ و سینوار، شدیدن شد شراب چرخ ناگردون دویدی
ولیکن زودی و صادی پذیرفت، کنارش از کمین کبک بیکفش
دویدی و شنیدی و شنفتی.
شلغم بنفش یک تنازع وخیم در بهشت است. دو استمهال دوستی در جهنم است. پرواز مشکوک بر فراز استخری در برزخ، تشکیل رنگها بدون سنجش جوانب امر در هولوگرافی است. تصدیع درازنای شبکه ای بی مقیاس است. خروج از همدیسی است. تنافر دو نقطه در هر جاست. شرکت چندین قبل است.
بیشتر از بیست و سه بار به این فکر کردم که چطوری با ساختن اعداد و جبرها و اشیائشان و تنظیمات دیگر و مدلها و تحقق ریاضیوار الگوها بگیم چی میشه و حالا گفتیم چی میشه یک یا چند تفکیک مدتدار برای پخشیدگی خستگی اعتذار کنیم ولی در سلسله ملسله تاردیدی پیدا شد و صخوم سفاجت ar53gheq90
قاطی شد.
آیند و گزایند و پرایند و نمایند تو است.
Access to process with. nomines morles careless
ساحت بر تو نار تو عفت برپای من است.
Countless Friday absolutely quarter to the yummy fructose.
یک چهلبزن است. که ابتدا میرویم به آینده. یعنی میرود به آینده. بعد در آینده چند قدمکی برمیگردد. بعد در آنجا قدمهای گذشته تر را میگوییم. چیزهای گفته شده تمایز چندانی با وقایع موازی ندارند. خرها خرند. بدها بلدند. سرنگها سرنگند.
اندازه ی زهر شبنم کثرت
تا نال و نوال و ناله صدقت
شرط بر سر سودای صدای مسهول و فقیر شاغل چو برفت
سنگین صنعای شاپرک و پلشت و خوارزم جدید سودای سر بر شرط
انگار زیاد شبنم زهرت
Tasman so after quantity reduces its Friday shuffling
سر براجستان. که بشود؛ نشود گفت. که نتوان؛ بتوان دید.
صرف نشود؛ تا نشود ساخت. طرح، فرصت استکثرت.
At noose on Saturday in halibay shut the quarter songs. Chess with the Salivan by father of works.
مربوط است به تنظیمات تصنیفاتی که در استدراجات ناموازین جای داده شده اند. چون ترکش نهاده های شلستان بسایر بی مقیاس است، مرموز بودن سرشت نابسیاری از تخلفات می شود. در چنین مایوسگاهی فرایندها فرفوژه ی نامنتهاشمارایی دارند که از الف صفر ناگریز هستند. شم سگشناسی صورتمهر برفراز محرومان ناشفقتی می انگیزد.
الهی بهت میگم شمعان
شمعان
مدرستک تبخال
شمعان
فرای ورائک بنگال
Shmaan
Your soul was an is
شمعان
چتر بازگشتت علی ای الحال
شمعان
صدیق سنجرک شصت
شمعان
پران بامانشتک همزاد
Simon
Assistant verbal, the after son with a sun
اسرار خر مزلف وانادیم در کوهپیمایی یعنی این که من نمی فهمم چطوری در توده ای از هسته ها و مغزه ها و الکترونها و اکسیتونها و و پلاسمونها و حفره های مینیمال و دیگر برانگیختگیها که همگی دست در دست هم توده و انبوهه ی هدفمند را میسازند چجوری قاراشمیشی به وجود میاد که کمینه گفتگوی آن با مفهوم فساد گفتا می آید. برو بابا خودش یکیش هست و برو بابا.
بداهی منذ التباهی
سمیع الاسم و النادی
فراتر بر فراز پر
سعادی من سنابادی
For after soon
چو نسل نو
So, inter do
Week and fall of Brandenborg
سهی وزن و بسی شنگان
مسمی فی الحیات الدهر
Poor and shame and Madrid
Four of six of fishing fashion
با بیان جریانات و دفع فراستی که در سرایت ممنوع بودن قرار داشت، یکسم وارد تدبیر ماده شد. به ناچار شمردن هم آمد. سپس چند تا مقیاس هم آمد. به این ترتیب، که خود ترتیب از شمردنها آمده بود، پویایی و مقابلش ترکیب شدند. و ترکیب نمیدانم در اشارات قبل بود یا نه. به چناری تکیه داده بود. برای چسباندن بخشی مستقل از بخشهای قبلش یک دامنه از بسامد غیرقبلیها اضافه شد. شبیه ها دست از تمثیل برداشتند و تفریق حدود که انجام شد چند تا بی مرز در بی مرزی دیگر غوطه ور شدند. روی هر بی مرزی مقیاسهایی بود و چسب هم که نبود و نمیتوانم ادامه دهم و نمیشه گفت که رفتم روی بی مرز بعدی پس می شود گفت که ادامه دادم و فرپیس شدم.
فرهنگ صد تا فرسنگ
آبرنگ نعمت ارژنگ
کاشی محمود بیرنگ
اطراف سی تاالدنگ
شاید بیاد مادی
کافر به نام نیرنگ
ماهی شبیه پالهنگ
شادی شریف سرهنگ
آیندگان با چند ننگ
آهنگ چندتا نهنگ
شایستگان بیرنگ
سگها ولو
بسته شده یخ با سنگ
لبخند یک ویراستار
مبهوت شک یک لنگ
Q Q بنگ بنگ
چوپ
تنقلات آیرامیگ، فردیداته سوادکوب، شونسوکه یامادیکال،
پرتاب سفیهانه، صدارت بزرگ اندازه، هیزم در چهل و یک سالگی، نقل شبیه به ما تشبه به عنه، سیران سبلان، مربوطا تمام ربط به چیه؟، والسازات.
رفتار بدور. بالان. هرازباز. سمیناننده. شفرتگان. قنلدان. خرزهره. کافیدانستان. تداعی تباهی. جنگ. کاربلد. صفر. المنار. چابک. حفیقط.
تنایی به دامان سنج
ورایی بهی عنه و بند
سراسر، کماکان، ثغور
فراوان، ضحاکان به بار وفور
Without the sun, after of the but
سزای جاودان، کمی پس از زمان
فلک به فرط هوش، صدای سنگدان
Such as the slave the best, come on to the blast
سرای بی مکان، شبیه سجع جان
Cause in, shut in coffee fried some of the softs
Call in, call in the box
پرنشار، فرانگاری، شیرسنگر،
سرای عکس زمان بر
ورای سخت نهان
شبیه شمیم شکلگزار قدیم
جمیع لفظهای مستقل خطی از هم
بدیل نام گذشته، فریق پادمانهای مکرر
Lost in most of the must(s)
Changes on top of the bugs
Read after the burns
Ties with bundles of tees
Try afterwards
Shy from fingerprints
Seems as ogly Ohara
Notes of nut-shell
"فریاد شادی" مراسمی است که شیاد پوچنگری را می آورند تا نافراوانی شادی اش از شیادی اش را نشان بدهد. آشی به وفور از ریای مجتمعین شیردار میسازند. مردم از ابهت شیری میترسند که آنجا نیست. طرف با پوچی شیدایی اش را از نهان عیان میکند. هیچی هیچجا نیست به جز نوشته های متراوش شده بر سطحی که نیست از جایی که هست ولی معلوم نیست. یا هم پیکسلهای هستانه به شکل ناواقعی به گونه ای که انگار نیستانه با یک دوسویی مجرد منتزع آبستراکت واقعی بیخودیانه ی ظاهری ولی ناواقعی باخودی...
یا هم به جای اینها نازیلا لازم نیست
چونان چونی که خودش قابلیت چون شدن ندارد ولی مردم به عنوان چونان چون مثالش می زنند.
,Rather than Nemanja
,After of the afternoon
Portion of a vanishing Josephson
Another cyrcle before elipsoeid,
Racht in a pure colored junction
صفای زنگ منقش به افتراق رقیق
سفر به سنقر و اعتلای پرند
ثمر بیان نمایش، است استای سپید
اندوه ما نه از برای چندین ن است. که برای همان نه ابتدایی بود. سژای پوگ. هماورد پیگان.
سافی یکدنده بود. او با شوق برازندگی سهم خودش در تشکیل ابرهای عبوری از مناطق دوردست و نامعمول تقویم و سطح زمین را، به اطرافیان گوشزد میکرد. دوست او ثافی بر مبنای سکنات و وجناتش به اشتیاقش احترام میگذاشت. صافی ولی نسبت به سافی سکوت و سکون خاصی داشت و بنابراین وقتی ماجرا به او و عکس العمل و نظرش میرسید می ایستاد. الان ایستاد و تمام نشد ولی خوب جلو نیمیشد رفت.
تشکیل بیکرانه. حضور عامیانه. سکر پرتکثر. نشت خوشبختی. زلال فروغ. شمایل نگاه. راحت داهیانه. ناله ی نادانانه. ژرمن باشتینی. نسبت رفاه. قلب شگفت.
به لطف ساکت موران،
نحیف داغ پس از بعد،
بعید باغ پر از باد، دقیق ساق دو تا مغ
مغان تابیده به صد رخ،
شدید پنج به از کنج، سه کنج داخل یک ربع،
فراز شدت پیران، سخیف نخوت تارخ
تراز طرز مقرنس، شلوغ هفت بیابان
پرتو راه دمای شص هفتاد
ساکن نغمه ی تلطیف شغاد
سادگی بی هدف مقصود کمال
تربیت مقصد ب ت تنها
زنگ سیار محدث ساکت
عطف جاهل، صدف مکر مکرر باقی
عمل قسط سجود ناژند، کمر فکر سکوت افراد
دو سه ثروت، شدت خامس مخمور
شک و خجلت، قدم و نامه و حرفای تو در محنت
ذ ث ض ج ش ا ل گ
من نمیتانم، من نتانم، من من
صبر مقدور نگشت و رجزم بی بلبل
اه بر این وای، بیش ته یک دریا
کاری!، داره. اهمیت، ولی نداره. منطق، داره. فلسفه، نداره. کامیابی، ممکنه داشته باشه. حماقت، بستگی به منطق و فلسفش داره. فکر کردن بهش، داره. چون در کل اشاره به یک وضعیت داره. وزن وضعیتش به اهمیتش بستگی داره.
سالمانه محوی، شیمی قرابت روزگار. اصلی فاهمه. تناظر فاتحانه، سراسر رحمانه، صدور پژواک. قصد ذلیلی، نوازش هجو، سناتور سنگر. ضمانت میعان، برخورد ستور، عنوان زاهدان. کمر کمترین، یحیی برزین، خواب نخست. خلخال فوران، تماس ستم، شاید دوار.
ثمین من سوار باشد شکوهش تعمیر دارد. صبر شیرین عوام.
اندر سکرات مست ناشیانه
از بهر حفاظ ساعیانه
تفریق نفوذ سطح نسبی
تشکیک برای سعی داهیانه
رنجت برسد به حلم کوکب
تنویر برای کوی بیبیانه
عسرت نفس حکیم معمور
کاهل نشود به برگ تازیانه
تفتین و نسیب و نصب و هور و کوکش
موبد فلس و سعید و استازیونه
شرط مراد بر سرای نوید
سکوت سعید بر نوای قدیر
شام منصور کوی ناشتای سروش
ذبح شاکر چون صعود ثمین
ناصرانه ی مشکور بر سرای مرتعش بشیر
چون ستاره ی مفرد به درازنای جمیله
شکار اشک مشبک، فدای سای مسود
نشای برگ به روی سازه ی ساده
نابازدهی مفاهیم زیر.
نابازگشتی بی بها.
همه تقارنهای متمثل.
تصنیف رنگ به درازنا و کوتاهبرد.
شلتاقی بر پخشیدن.
رهایی همبستگی.
آزادی مجانبی.
سماجت دوری.
بسیار خط خالی در زیر
پایان کار در شمارش سنایای شهباری هست که در سرخستان سه فدای عدد شود. اگر برای هر سفاهتی ملکوت کابوسها...
بسته شدن. روابط. تقطیع زوایا. رهایی از مقیاس- تصحیح ناشبیه ها- کادر معصوم یادماندار-تضرع پیچیده-
اهل او بر تضمین سنگربانیش شکوه ساختند که ...بر تفریح با نیاز بماند
یاد من بر پاد تو، اندر نهایت این متن تو، سیراب تو، تقدیم تو، بر خوردن بیجای عالمسرای تصویر تو، نوعی سعایت پیش تو، این جیغ تو آن طرز تو، ماهرگشای سین تو، بیخودترین تفتین تو بر، سرسرای نابوی تو، تشویق تو سامین تو، اسبین تو استرسرای گام تو، برر فرحناکی شیمای ناتکویر او، ساری بر او، ضامن ز او، هفتاد و نه سیمای او، ساکت بر او، کافی سکوت موی او، یاغی برای خوی او، ناویر ما، عنوان ما، کاران بیسرمای ما، حاجت صفای لام بی لوفای ما، اما ز ما فحوا ز ما بخشش کنون، من بر شما، تو بر نما، لمما لما کمما کما فرما ز من، فرما ز تو، فرما ز او، فرما شما فرما ...
برای تنویر سهام موسسانی است که در برابر بی صناعت میشوند. آنها متکایی بر کلمات ناقض حضور قابلیتها می سازند. بر سکنات می تازند. هفت برکات را می قاپند. صدور سکرات را می نازند. برجهای معوج سیرشدگان را می بازند. بر صعود فکر مربوطات شکل می حضورند. چون بر عوالم هنوزند. رکب مرکبات را بر حرض خود می دوزند.
مرا بر مهر باش ای کاویان سعدگزار و بر تفتینم جوابی چون چونی که بینظیر است فرا بگمار و هزار و میتوانم گفت بر طلبم
در مسیر کمانچگان به سوگنویسان چون شاه پدرام با صفدربیگ روبرو شد از او گذشت و باهاش تعاملی نداشت. سگی بچه وار در روبروی آن دو بر علفی بزرگ مشغول بود و پدرام شاهی خود را از دست داد. مسیر عادی و شلخته ی معمول بود و این واقعه عضوی از چند دهها هزار فاکتوریل واقعه ای ممکن بود که حتی اگر علف گوشت می بود، پدرام سکندری جهانگشا می بود و صفدر بدون بیگ می بود و شلختگی تنظیمی خاصترین هم می داشت این عضو هنگرد باز پوچ و هیچ می نمود.
سیم پر نگاه شاهمقابلان در تداون سعایت. ناساز با تخافل ماستیمون.
شاع بین سکنای هوار فینتالدکام.
معاینه، معاینه است. سادگی در سکنی گزیدن بود.
شام فهمی بر رعایت تقلید منجر می شود. تا برای دور صلابت ببین. ارجاع به خود مفهوم بر تشکیک است.
هیچ پیچ میسازد. یاوری بر مدار نداری است. ترک جایی ناسازی را محلول میکند. یادها بر سپیده ی روزها منگ کوررنگی را بنا میکنند. فریب ناشناس قریبی است.
در زباله ها تدارکی بر شماتت ساخته اند. ففف بر روی لبی سختی را نرم نمیکند.
سزاوار. صون. زایتار. ملایین. توازن نبراسکا
چون بر سمت حرص خیالش ماند، سوادی بر نیای درمانگران شوق نگه داشت و سویی از بلاهت را مستورش کردند.
یقتلون السماوات الذی فی قلوب المساویون
سهم تشابه شکار سنگینها با فردی بودن نور سواران بی بها
Such a bad boys in the war between Zagrebist
ماه او، فریاد باد شهامت ناتندرستی ها
ای مسکوت شتابان بیزمانیها
چه باری بر جای فلسهای متنادیان لمس میکنی چون بر فراز ماهیان بی کایرال می تراوی
پرباز یگانه بر بروز
تدلیس مرد نکودار
شرایط حجم تکانده
مربوط جزایر مفروق
شماتت تناور ارتعاشات
تا بر سا
اقتدار بشکه بزرگ
تناصف تناظر یوحنا
یادمان بیهوده برگها
برفراز شاه بلوط سنگربان
ادریس ادریس ادریس