سرخ چهره | 8- آدمها

زار و بیزار فریبای اسرار مشخص، خربازی.

وقت و بیوقت در برابر زلف مرتب تو.

شای و با شان و شریفای سردارابی،

کم و بیش برای،

خربازی در مسیر زلف متوسط مرتب شما.

+ نوشته شده در  چهارشنبه بیست و یکم آبان ۱۴۰۴ساعت 18:53  توسط مهدید  | 

کلی پر کاه و کلش و علوفه چیده شده وسط جاده دیدم که له و فشرده میشدند زیر تایران. کمی هم طایران بودند. دیروزش دو تا امروزش سه تا خانم در شروع خیابان علیار دیدم که به سمت کمی جنوب شرقی میرفتند. یکی که کنار یک مغازه دیروزش و امروزش نشسته بود. قاطی و پاتی ناکام نه، کمکام از فهمیدن درست. دوارزنده. اوایل تا اواخر انقلاب برای بهار چقدر سخته انگار که بیو داره تموم میشه و به ماده معمول باریونی بی بیو داره میشه. حالا برنگرده، چطوری میشه تصحیح درست کرد ادامه را؟ ساربیچیلین.

+ نوشته شده در  سه شنبه بیست و پنجم شهریور ۱۴۰۴ساعت 17:43  توسط مهدید  | 

خیلی گین گین. مثل خرینه ای هست بوده که میخواسته بوده گل بخوره و از یه دید دیگه یا سمت نامترادف، نباید.

کلی که نه؛ یه عمر دیگه میخواد که کمش را هدر بده ولی بده و بیشترش را مصرف کنه که بشه که بشه.

+ نوشته شده در  پنجشنبه یکم خرداد ۱۴۰۴ساعت 9:24  توسط مهدید  | 

چرا واسم گرفتی، چطور واسم گرفتی؛

چگونه پایه ی ایجاد صندل، برای عبد ساده ی بیغم گرفتی

هزار و سیصد و بیست پنج کاوه، فراهم در ورای ناله ی ماتم گرفتی،

پرای شامیان کوخ و سینوار، شدیدن شد شراب چرخ ناگردون دویدی

ولیکن زودی و صادی پذیرفت، کنارش از کمین کبک بیکفش

دویدی و شنیدی و شنفتی.

+ نوشته شده در  پنجشنبه چهاردهم فروردین ۱۴۰۴ساعت 1:3  توسط مهدید  | 

یک چهلبزن است. که ابتدا می‌رویم به آینده. یعنی می‌رود به آینده. بعد در آینده چند قدمکی برمی‌گردد. بعد در آنجا قدمهای گذشته تر را می‌گوییم. چیزهای گفته شده تمایز چندانی با وقایع موازی ندارند. خرها خرند. بدها بلدند. سرنگها سرنگند.

+ نوشته شده در  دوشنبه هفدهم دی ۱۴۰۳ساعت 14:5  توسط مهدید  | 

تلنگری، سکندری.

پولینگی، قاجارینگی، بی.

رکود، تمثیل.

فسطاط، ترخیص.

بس بودگان. چیتیلسان،

بیغم؛ چندبهشت.

+ نوشته شده در  یکشنبه بیست و هشتم مرداد ۱۴۰۳ساعت 8:19  توسط مهدید  | 

نوعی خوراکی است که با دست برمیدارند و بر لب میگزارند و با زبان منتقل میکنند و بزاق به رنگش می آورد و تنظیمات بعدی آن بر پیشانی فرد توسط دیگری دیده میشود و اگر کسی نباشد که ببیندتش انگار که با یحتملی به اندازه پنجاه و سه بر چهل و هفت بوده است و اگر دیده شود به درون دماغه ی گوش رفته و بیحکمت محو میشود و فرد و دیگر فرد به ترتیب شیرین و گس اعلامش می کنند.

+ نوشته شده در  سه شنبه یکم خرداد ۱۴۰۳ساعت 22:31  توسط مهدید  | 

درونتوی یک یلخ گنده تظاهری است بر فرار از ناپوچی مبهمی که با چند که ی بعدی به مکثی بیهوده میرسد. پس بر آن تنویری افکنده و در کشاکش گنگ مانده بر افکنده ی قبل می ایستد. کشش ندارد و فهم آن با چندین و ی سپستر به سورکسایی نمیرسد. همه اش که نه ولی خیلی ن دارد. آن هم که ن ندارد باز هم ندارد. پرهیز بر دیواری است بلند نه در جایگونگی و کیگونگی که بر که ها و ن ها و وها و بازها.

+ نوشته شده در  جمعه هفتم اردیبهشت ۱۴۰۳ساعت 23:32  توسط مهدید  | 

May I understand

پس از چند تا پیوند

May I go to great

برای فهم بهتر

May I same to finders

Close to the real

May I pass to dreamland

برای رفع دلبند

May I be here so

ولی تو میدونی که چی میخوام

+ نوشته شده در  چهارشنبه شانزدهم اسفند ۱۴۰۲ساعت 18:54  توسط مهدید  | 

بر فراز مجموعه ای از مناظر و مرایایی نشسته بود. اندوه بر اندیشه ی سرش کم مایه بود. یعنی اصلا ژرف بیزمانی در هر زمینه ای نداشت. حالا چیکار کنیم؟ وضعیت منفی بالا چی هست؟ که اگه بود نسبی به یکی دستنیافتنی میشد. اصلش یکی کی بود؟ همون یکی نبوده یعنی؟ بیزمانیش چی هست که حالا ژرفش باشه؟ مگه نه این که یک ساززن ژرف بعدش میره یه گوشه نمیگوشه بلکه میشینه و میچرته؟

+ نوشته شده در  یکشنبه بیست و نهم مرداد ۱۴۰۲ساعت 0:17  توسط مهدید  | 

نجیبزادگی اتریشیانه، سلوک ویتگنشتاینی، سطوت زنانگی، صعود متواضعانه، پرواز، درباره دوردست، در مورد گردن برش، در ارتباط با قربانی، مربوط به رفتن شاهزاده نجیبزاده به بهشت، پرسیدن، مرتبط با سطح سطح صاف صاف فلات، امور سادگی، مروری بر گیجی فرورفتگی در عمق و نیافتن چیزی بیشتر از سطح، درباره بازی، درباره پرسیدن، درباره نامهم بودن با غلظت بسیار کم بی احترامی و پوچ انگاری، درباره جهنم ناسوزان و بدبوی بدون بو و در استوانه محصور شدن، درباره وسیله بودن، درباره هیچ و پوچ شدن، درباره الان کجام، درباره محو و بی حس مجموعه ی آنتروپی صفر سنگ متشکل از بلورها، در مورد هیچ تقارنهای گسسته و خودبه خود نشکسته، درباره گیر افتادن مرارت کم تکمیل ناتکمیل، سلوک ویتگنشتاین

+ نوشته شده در  شنبه دوم اردیبهشت ۱۴۰۲ساعت 22:3  توسط مهدید  | 

اگر میتوانستم به تو بگویم، با پیش درآمدی از همایون، بازی با قلبت را در اعماق، در میلیمتری از هر نقطه با غوطه وری بین و درونی از مرزها، در بین جاذبه با پروازی فانتزی، چیزی بگو به رونده ی رویا در جستجوی آرامش برای نهادن بار سنگین آسودگی توی انعکاس محو. در حین بالا افتادن چون گرانش دستگرد، بی تدقیق با محویو با رویا تصور کن با تفهیم با هاله بی استعاره بی کنایت با توده ی محو صراحت با سبکیه بی پرخیال با زردی بر پس زمینهی ابهامی سفید از صورتی با همه ی باها و بی همه ی همه ی بیها تهش اما که نگو

+ نوشته شده در  دوشنبه بیست و دوم اسفند ۱۴۰۱ساعت 11:48  توسط مهدید  | 

تشکیل بیکرانه. حضور عامیانه. سکر پرتکثر. نشت خوشبختی. زلال فروغ. شمایل نگاه. راحت داهیانه. ناله ی نادانانه. ژرمن باشتینی. نسبت رفاه. قلب شگفت.

+ نوشته شده در  جمعه بیست و هفتم آبان ۱۴۰۱ساعت 22:13  توسط مهدید  | 

در کوران فسقلی ابدیت و بی نهایت و ازلیت و دیگر پرهای دور و متمایز از دور. شکار بازگشت یا سرگردانی سرگردانان. سمت نهان پنهان بر رای روان ویران. شنود بی پشیز ناوابسته. پاک کردن ادامه دار ادامه ها یا براندن شورانگیز ماده؟

+ نوشته شده در  چهارشنبه چهارم آبان ۱۴۰۱ساعت 11:57  توسط مهدید  | 

یک بلاهت توام با احمقانگی هست که در تفهیم هر محوی سهیم است. کودنانه بر کنار اصل مطلوبات حاشیه می مالد. شادی مصروف با تنظیمات معمول را به آهستگی تعریف کرده و بر سرانجام هم چوله نگاه می شنود. بر روی ثریا گزینش جهت کرده و تظریفاتش کمان صفتها را بلبلانه می نگارد.

+ نوشته شده در  جمعه یازدهم شهریور ۱۴۰۱ساعت 15:16  توسط مهدید  | 

سالمانه محوی، شیمی قرابت روزگار. اصلی فاهمه. تناظر فاتحانه، سراسر رحمانه، صدور پژواک. قصد ذلیلی، نوازش هجو، سناتور سنگر. ضمانت میعان، برخورد ستور، عنوان زاهدان. کمر کمترین، یحیی برزین، خواب نخست. خلخال فوران، تماس ستم، شاید دوار. 

ثمین من سوار باشد شکوهش تعمیر دارد. صبر شیرین عوام. 

+ نوشته شده در  شنبه چهارم تیر ۱۴۰۱ساعت 17:45  توسط مهدید  | 

خورد شاد در درازنای عمودی قاصدکان 

شمایل صفات تسویف رهانیدن

برگ بارنگ کم زیر

تابی بر روان مسکوت سفالینه ها

پرتو پاک شیرینیجات

شگفت ممهور به مهر موهای مهربانت

بوی شمیم افسونت

+ نوشته شده در  یکشنبه بیست و هشتم فروردین ۱۴۰۱ساعت 14:42  توسط مهدید  | 

شرط مراد بر سرای نوید

سکوت سعید بر نوای قدیر

شام منصور کوی ناشتای سروش

ذبح شاکر چون صعود ثمین

ناصرانه ی مشکور بر سرای مرتعش بشیر

چون ستاره ی مفرد به درازنای جمیله

شکار اشک مشبک، فدای سای مسود

نشای برگ به روی سازه ی ساده

+ نوشته شده در  یکشنبه بیست و نهم اسفند ۱۴۰۰ساعت 22:36  توسط مهدید  | 

مرا بر مهر باش ای کاویان سعدگزار و بر تفتینم جوابی چون چونی که بینظیر است فرا بگمار و هزار و میتوانم گفت بر طلبم

در مسیر کمانچگان به سوگنویسان چون شاه پدرام با صفدربیگ روبرو شد از او گذشت و باهاش تعاملی نداشت. سگی بچه وار در روبروی آن دو بر علفی بزرگ مشغول بود و پدرام شاهی خود را از دست داد. مسیر عادی و شلخته ی معمول بود و این واقعه عضوی از چند دهها هزار فاکتوریل واقعه  ای ممکن بود که حتی اگر علف گوشت می بود، پدرام سکندری جهانگشا می بود و صفدر بدون بیگ می بود و شلختگی تنظیمی خاصترین هم می داشت این عضو هنگرد باز پوچ و هیچ می نمود.

+ نوشته شده در  شنبه پانزدهم آبان ۱۴۰۰ساعت 14:20  توسط مهدید  | 

پرباز یگانه بر بروز

تدلیس مرد نکودار

شرایط حجم تکانده

مربوط جزایر مفروق

شماتت تناور ارتعاشات

تا بر سا

اقتدار بشکه بزرگ

تناصف تناظر یوحنا

یادمان بیهوده برگها

برفراز شاه بلوط سنگربان

ادریس ادریس ادریس

+ نوشته شده در  جمعه هفدهم اردیبهشت ۱۴۰۰ساعت 23:50  توسط مهدید  | 

شررروووع بعد ابتدا ترمیم، گذار بعد آن شررروووع؛ زخمی.

چه شد؟ چگونه شد؟ پس چرا کلمات فرونکاهیدند؟

مگر زیست مکرر؟ وای چه بد! چرا دیدم؟

چرا تکرر با تعداد گذار؟ حالا که اینجام و کلمات نافروکاهیده هستند، پس بعد چیست؟

زمان و کجا همه جازمان قاطی، تسلسل پرسیدن و پاتی.

وجود و قاعده و اصلها، شمارش و شکلها و تجرید و تنازع.

+ نوشته شده در  پنجشنبه بیست و چهارم مهر ۱۳۹۹ساعت 10:43  توسط مهدید  | 

راستش چرن سيمونز چيز انجام نشده اي در حد فهم من نداره شايدم من غلطم

راستش بعد بيست و دو سال من مايوس نشدم

راستش گوشم انگار داره به يه سمت برگشت ناپذير ميره

راستش مفهوم حس برام مبهوم شده كه متر براش بگم

راستش نميدونم چقدر الان ماددي هستم

راستش نميدونم بين همه روزگارها و مثلا از من ديفئومورفيسمي هست يا نه

راستش معلقم

راستش از قبلها ميدونستم كه آسمون نيست

دروغش اين كه هييييچ

راستش از چرخيدن خوشم نمياد

راستش خوش كمي مفهومه برام

+ نوشته شده در  دوشنبه بیست و سوم مهر ۱۳۹۷ساعت 16:32  توسط مهدید  | 

توي تبليغش ميگه كه يه عطري بوي خوشي چيزي (ما را) انتخاب كنيد كه به دليلش تك باشيد و همه شما را با اون بشناسن. بعد اين تبليغ را براي همه پخش مي كنه و انتظار و آرزو داره كه همه به حرفش گوش بدند و بخرنش. يحتمل دست بالا ده نوع بشكه داره كه قوطي­ هاي عطرش را باهاش پر ميكنه كه در نهايت شما بين، دست بالا، هشت يا ديگه ده تا تك و مميز مي­شي. اينجوري با عطر و تبليغشون كه مصداق بارز نقض غرض، تناقض، بن بست، باطل نما، دور باطل و از اين جور چيزا ميشن.

كجا ميخواد ببره ما را اين عقل و تعقل و استعقال رسانه هاي اجتماعي تلوزيون، تابلو، بيل بورد، تلگرام، فيسبوك اينستاگرام و اين جور چيزا؟ مي­خواد ما را ببره به دنيايي شبيه گامبوهاي توي وال ئي كه توي بلندگو بهشون مي­ گفت امروز بهتون آبي مياد امتحانش كنيد و همه آبي مي­شدند!؟ نه من نمي­خوام، من نميام وايسا دنياش من مي­خوام پياده شم من ميمونم پيش وال ئي.

من كله ­ي كچلم را نمي­ كارم...من دندون كجم را ارتودنسي نمي كنم...من دندون شكستم را ايمپلنت نمي ­كنم...من بچه­ هام را اگه حد نگه نداشتن يه كتك بدون عقده­ ي نرمي ميزنم...من به هيشكي گيوش ميدم و گوش خالي نه...من لجوج ميشم اما عنود نه...من انقدر من ميگم تا شما حالتون بهم بخوره در آستانه...برو دنياش من سوار نميشم.

اين بود بخشي از عقل ناقص بنده كه براي قاطي شدن در شورباي عقل جمعي شبكه­ هاي اجتماعي ارائه دادم. 

+ نوشته شده در  سه شنبه چهارم اردیبهشت ۱۳۹۷ساعت 14:55  توسط مهدید  | 

باز هم: ما همه شيران ولي شير علم   حمله شان از باد باشد دم به دم.

حمله شان پيدا و ناپيداست باد     آن كه ناپيداست هرگز كم مباد.

باد ما و بود ما از داد تست     هستي ما جمله از ايجاد تست.

دوست دارم ماي جمع بالا من و زن و بچه هام باشه.

وضعيتها آنقدر به سامان و بي سامان و اگزجره هست و قاطي و پاتي و كم منطق و پرمنطق و كمرنگ و پررنگ و بيرنگ و گاها سانتيمانتال و كم دراماتيك و قر و قاطي؛ كه فكر مي كنم اينجا واقعي نيست و نميفهمم واقعي چيست و گمانم برده كه اينجا نيستم و شايد جايي ديگر و راستش نميدونم ديگه راست چيه و به هرحال راستش گمانم برده كه مردم. و از تو درباره روح ميپرسند بگو كه امر آن نزد رب من است. 

+ نوشته شده در  شنبه سی ام دی ۱۳۹۶ساعت 16:27  توسط مهدید  | 

شما یادتون نمیاد، حتی مدیر پخش شبکه چهار هم یادش نمیاد (حتي منم يادم نمياد كه شبكه چهار بود يا نمايش) حتی‌­تر خود علیرضا رئیسیان یا لیلا حاتمی؛ مهران رجبی که اصلا و ابدا یادش نمیاد.

مثل اولین جیک اولین گنجشک هر روز که خودش هم نمی‌فهمه که اولین هست که نمی‌فهمه گنجشک نامیده میشه که می‌فهمه جیک می‌کنه. مثل "خیط الابیض" هر "والصبح اذا تنفس".

یهویی یکی از هزاران تو میشی که می‌فهمی شمرده میشی می‌فهمی دانسته میشی و نمی‌فهمی چرا اطلاع­‌ها در تو گم و قاطی میشه. یهویی مخاطب میشی (اینجا ظاهر و درون به واسطه ناظرها چی میشه؟)...

بین دهم تا بیستم خرداد نود و دو شاید دوازدهم یا هجدهم...جالبه که مکان فیلم­برداری راحت اشاره می‌کنه و در قسمت تشکرها به شخص هم اشار­ه­‌تر می‌کنه حتی. حتی عباس کیارستمی هم یادش نمیاد...

حالا بشینید و نگاه کنید گوش کنید بو کنید یهویی پیداش کردید اگه جستید به کسی نگید بزارید تمام که شد خیلی هم که گذشت اگر خواستید یعنی اگر فهمیدید که باید...بگید.

پناه می‌برم به خدا از شر شیطان رجیم.

بعد از پناه همیشه می‌پرسم.

+ نوشته شده در  جمعه هشتم اردیبهشت ۱۳۹۶ساعت 12:11  توسط مهدید  | 

كي كجا ماجراي من را تعريف مي كنه؟ قهرمان اجتماعي، شلوغي پرت و پلايي. 

حفره الكترون هاي هر چيزي چگونه است؟ چه قدر شلوغي است. 

بعدش كه مغناطش اندازه مي گيره (يا ببخشيد جريان) چي مي شه؟ 

يه موقع كه مغناطش مي ريزه چي مي شه؟ و قر و قاطي مي شه كه بعدش توزيعش لورنتسه پواسونه گوسه يا چي؟ 

نفرت از بي كانوني مسخره بازي بيولوژيكي باشه بعد اون نباشه پس خوشمزه و تشنه چي مي شه؟ 

به راه عدل فراغت خروس جنگي شوخ است   پس از نگارش اندي چه سنگ بي رنگي 

همش نشاي راي تو است در اينجا     فضاي بي تاب و با تاب تو اينجاش لنگ است 

يه كم به سمت سوالم شروع شد گردش  برو بابا بيبينم خيلي همه چي بي رنگ استم

+ نوشته شده در  یکشنبه هفدهم مرداد ۱۳۹۵ساعت 13:3  توسط مهدید  | 

اسم پیشکاره  یادمه سانچو پانزا بود اسم خودش چی بود؟ توی محاسبه ای چیزی تاثیری نداره ها اما چرا داره نتیجه بدی میده (داده ) آخرش چی میشیم؟ بار سبک و ظریف و نحیف و ضعیف وجود بیولوژیک ( تا اینجا همه کلمه ها کسره دارند ) 

در قران این جهان با آن جهان      این جهان از شرم می گردد جهان

عجب مسخره بازی بی فرجامی

چسب بی دو طرف

 

 

 

+ نوشته شده در  جمعه هجدهم تیر ۱۳۹۵ساعت 15:26  توسط مهدید  | 

مشكل تفاهم و گفتايش اين‌ها خود يكي از بيمارترين سامانهاي مفروض در ادبيات كاجكاري است. (نوربرت سيناترا ويليام هرتزوگ دانشمند سال بينام(اگه تونستيد پيداش كنيد))

من ديگه نميتونم. ميتونم‌ها ولي نميتونم.

تحقيقات بسياري از دانشمندان كه معلوم نيست مدرك دانشمندي خود را از كجا گرفته اند نشان مي‌دهد كه در يك بازه زماني سي و پنج ساله از 1978 تا 2013 ميزان حرف زدن آدم‌ها با شتاب سيصد و هشتادونه مگابايت بر ماه مربع كم شده است. يعني مثلندي اگر در ماه اول هفت هزار و دويست و چهل و نه گيگ حرف مي‌زدند ماه بعدي سه هزار و خورده اي و يوخده گيگ حرف زدند (در اينجا من يك عدد سرعت اوليه بايد مي‌دادم كه براي بستن دهن محاسبان آن را ندادم تا اگر اشكالي در اعداد خواستند پيدا كنند با آن رفع و رجوع كرده. تازه توي خورده و يوخده هم دستم باز است پس متن را خوانده و اصل را بچسبيد). كه اين نشان مي‌دهد كه ما با سرعتي باوركردني يا نكردني (در نتيجه دو تا كلمه قبل پرانتز بايد محو شوند) به سمت "هيچي نگو كم بگو خاموش-روشن باش" مي‌رويم. آن‌ها به اين پديده نديده "اثر دلفينش" مي گويند. كه البته اگر دنبال حكمت فلسفه و چيزهاي آن مي‌گرديد كه من بگم هيچي. چون دليل هم خودش اين‌جوري مي‌رود.
+ نوشته شده در  دوشنبه سی ام دی ۱۳۹۲ساعت 14:54  توسط مهدید  | 

با سلام

همه عمر دیر رسیدیم.

مگه کوجا می خواستیم بریم مگه چیکار می خواستیم بکنیم مگه دستگاه های لخت وجود ندارند مگه اصل هم ارزی وجود نداره. بدتر مگه نسبیت  ته تهش عام نیست. مگه بسیار بدتر از اینها اصل دوم ترمودینامیک مرده. مگه اینا به جز این که مردم بگن وجود نداره. آیا ما از کمینه ی یک کلاه مکزیکی نیستیم و به آن نمی رویم؟ (این راستکی سوال بود بقیه جنبه ای از مسخره بازی و استفهام در خود دارند). حالا یوخده لوکال یه چیزی منظم بشه و یه چیزی منفی بشه مگه چیزی شده. من اینجا نیستم یا شما نیستی مگه جای دیگه ای هم هست که تو اونجایی.

دیگه نبینم کسی از این حرفا بزنه ها

با تشکر 

+ نوشته شده در  شنبه بیست و سوم آذر ۱۳۹۲ساعت 11:39  توسط مهدید  | 

يك فيلم سينمايي نام ببريد كه كسي در آن خشم عصباني و اينا نشده است. فكر كنم طبيعت بيجان مال سهراب شهيد ثالث. اما خودش انگار هميشه بوده
+ نوشته شده در  پنجشنبه بیست و سوم آبان ۱۳۹۲ساعت 13:47  توسط مهدید  | 

روزهای سرد و نیمه تاریکی بود که نمی دونستم کی هستم. بیچارگی

روزهای سرد و تاریکی هست که نمی دونم کی هستم.  چیوارگی.

چیکجاچیستی.

+ نوشته شده در  سه شنبه شانزدهم مهر ۱۳۹۲ساعت 17:47  توسط مهدید  | 

 (از نقطه جلوتر نمیره) بناهای آباد گردد خراب.
+ نوشته شده در  شنبه دوازدهم مرداد ۱۳۹۲ساعت 15:17  توسط مهدید  | 

آیا کسی شما را تا کنون بزمجه خطاب کرده است؟ اگر آره... اسپل و ادای کلمه شما را منحوس و مخدوش کرده یا تصور حالت آن؟

در اینجا یک تلاطم آکادمیک در بین حضور کنون ها به وجود می آید که منتهی به ترکیبی از تحلیل های من بلد نیستم و یادم می ره می شود.

+ نوشته شده در  چهارشنبه بیست و پنجم اردیبهشت ۱۳۹۲ساعت 9:40  توسط مهدید  | 

مقدمه: سؤال کردن سائلی از واعظی که: مرغی بر سر ِ بارو نشست، از سر و دُمّ او کدام فاضل تر است؟

 و جواب دادن واعظ  سائل را

واعظی را گفت روزی سائلی          كای تو منبر را سنی تر قایلی

یك سؤال استم، بگو ای ذو لباب      اندر این مجلس  سؤالم را جواب

بر سر بارو یكی مرغی نشست       از سر و دُمّش، كدامین بهتر است؟

گفت: اگر رویش به شهر و  دُم به دِه        روی او  از دُمّ ِ او میدان كه به

ور سوی شهر است دُمّ  رویش به دِه         خاكِ آن دُم باش و  از رویش بجه

مرغ را پَر میبرد تا آشیان                 پَرّ ِ مردم  همّت است، ای مردمان

به حكيمي گفتند: با عناصر و اجزا و المان‌هاي معمول در سده‌ي چهاردهم خورشيدي، پسربچه‌اي يك ظرف ماست نيم درصد چرب نيم كيلويي را كه با دوچرخه‌اش به خانه مي‌برد به زمين ريخت. سطل از همين ظروف يك بار مصرف‌ها بود و پس از ريزش ماست در فاصله‌ي ده متري پسر از محل حادثه يه گربه اومد ماست‌ها را بو و مزمزه مي‌كرد كه يك پژو چارصد و پنج از روي ماست‌ها رد شد و البته گربهه رفت كنار و پسر دلواپسي كمي داشت به خاطر اغماض و مهرباني به اندازه‌ي كافي مادرش و يه زن گفت چي‌كار كردي بچه و...

حكيم گفت: بسه حالا چي مي‌خوايد؟ گفتند: حكمتي براي اين بگو

خوب حكيم كه صورت اصلاح كرده و لباس معمول و وسيله‌ي نقليه‌ي مناسبي داشت نتونست حكمتي چيزي ميزي بگه و رفت به ادامه‌ي كارش.

موخره: حالت‌هاي بسيار زياد و مشخص و معمول و متناسبي در هنگردهاي ريزكانوني، كانوني و بزرگ كانوني هستند كه هستند و هستند كه چي بشه، خوب هستند ديگه.

+ نوشته شده در  یکشنبه پانزدهم اردیبهشت ۱۳۹۲ساعت 13:20  توسط مهدید  | 

متاسفانه یکی از روش­های تنظیم اوانگارد با دست خالی و کمبودهای (بالچی­چی؟) آن است که کمی از خواب­های خود (این منبع لایزال چیچی) را به زور در حافظه­ی کوتاه مدت خود نگه داشته و سپس  آن را بروز داده و پس از پلاسیده شدنتان و از مایه خوردن، تصور کنید که همون دیگه.

روش دیگر که سخت­تر است و نمی­شود، امحای شمارش است.

دیگری آن که کلمات نامانوس را بیشتر از قدر آن آجرسازی کنید و مانوس را انسان بگویید. مثلندی اگه "کررره­ی زمین" (*) نبود و تو بودی اون وقت چه جوری بود؟ به اینجا برسی که انگار هیچ پایه­ای برای پیچش هیچ پیچی نیست و سرانجام باید منجر شد و شاید هم منجر نیست و این را به اندازه­ی اعداد ترانامتناهی....

ول کن بابا منجر هست.

*Based on a dialogue conversed by Reza Babak in “Khanehaye Ejarei”???? 

+ نوشته شده در  چهارشنبه بیست و پنجم مرداد ۱۳۹۱ساعت 8:44  توسط مهدید  | 

از شدت و كثرت و غلظت پرانتزها نمي‌دونم چي هستم.
الهي... اولش كه من نمي‌دونم وقتي كه ما مي‌خوايم با تو حرف بزنيم چه اصراري هست كه اين كار را به طرزي علني در پيش روي ديگران انجام بديم مثل توي كتاب، توي ف‌ب، توي دفتر خاطرات و توي اين ور اون وراي ديگه. حالا بگذريم من با اين كه به اين روش انتقاد دارم اما استفاده مي‌كنم؛ بالاخره ابزار رايجه ديگه.
مي‌گفتم الهي تو خودت شاهدي كه (راستشا بخواي بدوني كه يحتمل (با احتمال صددرصد) مي‌دوني من نمي‌دونم چجوري شاهدي؛ اين يه اصطلاحه) من بنده خودم چقده به تنهايي تلاش كردم تا اين عبور را خوش‌خوشانه اعلام كرده و سلسله درخواست‌هاي خود را براي ديگران و خود در اين لحظه به شما اعلام بكنم (در اين‌جا براي من معلوم شد كه اين نوشته به سختي منظور خود را خواهد رساند و رفتم و پاراگراف آخر را به عنوان نتيجه شخصي نوشتم). الهي قصد من ايجاد وضعيت مضحك براي خودم و ديگران نبود(آيا شما مرا مي‌بيني؟!) اين خوددرگيري (به اصطلاح مي‌گويم:) به خدا عمدي نبود. ولي ولش كن نشد خوب توضيح بدم.
 اما اگه واقعيه، اگه احساسات و سانتي‌مانتال وجود داره، اگه سرخي و بوي يك سيب به طور واقعي ما را سرزنده (چيه؟) مي‌كنه و نسيمي خنك از حاشيه سبز پتو راستي راستي خواب او را روبيده است و اينا و چيزاي ديگه ... وقتي امروز به فردا مي‌رود، وقتي زمين از اين‌جاي بيضي به آن‌جاي آن مي‌رود و خوش‌خوشان انجام مي‌شود... خوب من كمي خنگم، گيجم، گولم، منگم (و البته يه وقت‌هايي قافيه مي‌سازم ولي اوتيست نيستم و يه وقت‌هاي ديگري قافيه ‌مي‌بازم) ولي مي‌گم كه: اين اپسيلون را كمي بكش گسترده‌تر كن و مبارك گردان براي همگي‌هايي كه اين را خواندند (و البته اگه نخوانند تاثيري ندارد واقعن؟) ول كن بابا اسدالله: الهي  مبارك گردان بر همه!!! حالا اگه يه انتقال توي همه جاي دنيا بدي آيا چيزي اون‌وقت عوض مي‌شه؟ مشاهده‌پذير هست آيا؟... اييييييي خدا! تو را به خدا يه كاري بكن.

به عنوان نتيجه شخصي: اگه بخوايم حرف بزنيم؛ اصلن (البته اصلن با اغماض است و اغماض خود شاهدي براي اين جمله است كه تا حالا توي اين پرانتز تمام نشده) نيميشه حرف زد.

+ نوشته شده در  سه شنبه یکم فروردین ۱۳۹۱ساعت 1:19  توسط مهدید  | 

به سوي تير  از طرف  فرود. بشر از ديرباز نياز به تفوق داشته است و من نياز به مسخره‌بازي و ناپيدا كردن و نمي‌دونم چيچي شدن و سامانه‌هاي فيزيكي نياز به كمينه شدن (البته اين معلوم نيس اولش كجاس).

از بدي‌ها توجه به اطراف و اكناف در حين شدن است. نمونه‌اش همين دو كلمه‌ي نزديك به هم بود و خودت و اگر بخواهي پرهيز كني اول ميروي سراغ جاي. پس همين اول را رها كن سپس سروقت وقت و يك پويايي با پارامتر بي‌نهايت كوچك با فرض امكان واروني آن پس آن را هم ولش كن و به سجع موضوعها مي‌پردازد. اگر آن را هم ول كند ميشه، ولي قابل توجه‌ها هم مهم‌اند  سه تا ه‌هاي قبلي هم آمدند بعد ترتيب هم رعايت شد چم شدي رفت. در انتهاي اينجا عرض كنم كه تقابل كلمه‌هاي سنتي و اين‌روزي‌ها به طور مضحكي كه مي‌خواهيم خنده‌دار بي‌خنده (كسي نفهمه ولي من بفهمم) پساامروز را توليد كرده و ...

238 از اون نخست‌وزير انگليس كه دو بار بوده و نويسنده بوده و تپل بوده و چ چ بوده به شدت متنفر هستم ولي نمي‌دونم چه طوري ميشه همچين محوش كرد كه كسي ندونه بوده، نمي‌دونم

58 از پرده عمودي و دستگاه ت..ل كه روي اون راه ميرن تا لاغر بشن و اينا هم بدم مياد

+ نوشته شده در  سه شنبه چهارم بهمن ۱۳۹۰ساعت 18:13  توسط مهدید  | 

خوب  اون‌ بچهه هم توی آني‌هال می گفت دنیا در حال انبساطه. بنابراین وودی آلن هم مثل اینا مستحق نوبله. البته  اون‌ بچهه  نگران بود یا کشف کرده بود یا چی.

+ نوشته شده در  سه شنبه دوازدهم مهر ۱۳۹۰ساعت 18:2  توسط مهدید  | 

خوب اين هم روزمره نيست: يكتا شدن با يك نفر ديگه. من با يك خانم خوب كه اسمش فاطمه است يكي شديم. آخر تابستان اول بهار.

+ نوشته شده در  پنجشنبه سی و یکم شهریور ۱۳۹۰ساعت 23:37  توسط مهدید  | 

,By a not responding word
 with a bad character phrase,
,many specially false imaginations
 ,after a problematic language
,with a dream in which on it
,you as a  nice dwarf go to me
,from face-book to real here and reality
,of everywhere you want
 ,me to you at there
,our self, to Zayandehrood
,all days march
...not at all referring ene

 

مي‌خواهم كه همه‌ي كلمات همه‌ي تركيبات كه نه، هر چند تا كه بخواهد خراب و ويرانه باشد.
ولي فارغ از گراس‌هاپرز، انيدريد كربنيك  بالذات، آب‌هاي علي‌السويه. سو تغذيه‌هاي ممتد؛ توبيا.
با زنگ ف، با گل‌آلودن گل‌ها، تا پيچ كه براي پيچيدن است. اينجا كمي بر شيريني و شوكولات باشه و آب هندونه و تو سر جا و من اينجا و ساختن باشه براي وقتي كه هستي.

+ نوشته شده در  پنجشنبه بیست و ششم خرداد ۱۳۹۰ساعت 20:25  توسط مهدید  | 

نوشته هاي قدیمی‌تر