سرخ چهره | تیر ۱۳۹۴

الهی اکنون که به سوی تو می­ آیم...این را قبلا گفته بودم...برگردم...برگرد هم که کردم نمی­دانم  سمتی بود یا نه؟...همین یا نه ترتیبی هست آیا؟ الهی آیاها درست تر است هرچند که نمی­دانم آیا چیست؟

الهی (باز هم شروع پاراگراف کم ثقیل­تر است خوشبختانه. (خوشبختانه چیست؟ (فعلا از پرانتزها فرار کنم (هرچند فرار چیست)))).

می­گفتم: اکنون را نمی­دانم با چی فرق دارد و فرق چیست و آیا و چیست و چرا و یوخده خود و درست­تر هستند و حتی درست هم مخلوط نادرست است. قبلا هم با اکنون قابل مدارا هست یا نیست و خود هست و نیست کانفلیکت دارند. گفتن هم دیگه دیگه. برگشتن که اونجا گفتم و مگر من الان اونجا نیستم چون الان اونجا نیستم چون الان خودش معلوم نیست.

الهی حرفام گم شد و مگر گم هم می­شود وقتی اونجا نیست و اینجا هم نیست و هر دو هستند. و شدن چیست؟ انگار این مگر هم بد نیست. الهی آیا چرا چیست مگر قاطی اینا.

الهی خطاب به تو چه جوری است...الهی...

الهی خداییش دیدی در نسبت با تو چگونه زمان و مکان و اینا را قاطی پاتی کردم و گم کردم و تقارن بازپرمایه­ بندی پیدا کردم. و دارم می­روم البته یوخده به سوی تقارن همدیس. خوب تقارنم را نگه دار کار دارم الان (الان چی بود البته).

نه! خداییش حال کردی؟ اما خوب بگو تو که من گیجم و ویج تر از همه کلمات بی خودند و خود چیست؟ الهی برو مینیم بابا...وای چی درست میشه و تنظیم میشه آیا؟...

+ نوشته شده در  شنبه بیست و هفتم تیر ۱۳۹۴ساعت 1:36  توسط مهدید  | 

داستا

+ نوشته شده در  چهارشنبه سوم تیر ۱۳۹۴ساعت 12:31  توسط مهدید  |