سرخ چهره | اسفند ۱۳۸۹
نوشته: اس مساوي انتگرال تتا بعد كلي حرف زده دربارش.
توي قشم زامولودچيكف يه فرمول نوشت روي تخته و شايد بيشتر از سي چهل دقيقه راه رفت و دربارش حرف زد. چاق و چله و مهربون بود و بعضي وقتها از زياد راه رفتن خسته مي‌شد و مي‌ايستاد و نفس تازه مي‌كرد ولي درباره‌ي همون يه رابطه خيلي حرف زد رفيق جونجونيش هم هرچي مي‌گفت مي‌نوشت انگار كه زامولودچيكوف را براي بار اول مي‌بينه و مثله يه استاد بزرگ حتي سرفه‌هاش را هم نوت برمي‌داشت و ما وقتي كه حرف مي‌زد ضمن گوش كردن و توجه لبخندي هم گوشه‌ي لب داشتيم از وضعيت كميك آن. زامولودچيكوف چند سال پيش وقتي كه هنوز داشت مقاله مي‌نوشت مرد. شايد باسوادترين فيزيكداني هست كه تا حالا از نزديك ديدم. من نمي‌دونم زندگي درباره چيست.
چي هست و چيكار بايد كرد.
+ نوشته شده در  جمعه سیزدهم اسفند ۱۳۸۹ساعت 14:47  توسط مهدید  | 

متاسفانه قهرمان داستاني كه مي‌خوندم كشته شد. اسمش شيوا نوبان بود.

+ نوشته شده در  جمعه ششم اسفند ۱۳۸۹ساعت 14:28  توسط مهدید  | 

چونكهبيرنگياسيررنگشدموسييباموسييدرجنگشدوهنومعلومنشدكهچيشد(كلاژي دو جزئن صاف از من و حسام‌چلبي)
سينا بيتاسوزي. قريب به دو تا در يه ثانيه ولي ناكامل. كامل شود نامفهوم است.
گرامي حتي اينجا ولي... در واقع اين هم اخته... رجوع آن هم بسته... چرا اينم خط‌خورده... اگر بخواهم درباره‌ي شروع هم آغاز كنم... كه شروع مي‌شود... بيچاره نه... ولي قبول كنيد در همين قالب كه واقعن براي توضيح نه نيست ها.
اين‌جوري هست كه وقتي مي‌توان يك بسته كبريت را در دماغه تفتان تصور كرد و خيلي‌هاي ديگر به‌طور چگال‌تري از پيوستار انتزاعي ، آن وقت آيا مي‌توان برهنه از اينها در نظر گرفت. با اين كه در اين‌حال مقهور آيا شده‌ اما آيا انتزاع‌ها واقعي هستند؟ و جلوي مورد نظر خود بخت‌برگشته‌اشان را پيدا مي‌كنند؟ توله‌گوش اسباب‌بازي در منتهي‌اليه‌هاي اين در هر دو طرف و ميانه‌ها كدام‌ها واقعي هستند؟. البته حالا بيا يه دست‌گردي در نظر بگير و بگو كه منتهي‌اليه و راست. كنش ناموثر و برهنه انگار خوشگل‌تره.
چمين از شارلا (هيچ كاري با دور و نزديك نداريم) دررفتي گرفت و هيشكيه هيشكي ديگه هم نيست، چه كسيه ديگري اين وسط شكرخوري محض مي‌كند؟ پاسخ از سازمان سنجش: مهدي دهقاني.
+ نوشته شده در  سه شنبه سوم اسفند ۱۳۸۹ساعت 16:13  توسط مهدید  |