چارجوري تزانر وقتيها
نوشته: اس مساوي انتگرال تتا بعد كلي حرف زده دربارش.
توي قشم زامولودچيكف يه فرمول نوشت روي تخته و شايد بيشتر از سي چهل دقيقه راه رفت و دربارش حرف زد. چاق و چله و مهربون بود و بعضي وقتها از زياد راه رفتن خسته مي‌شد و مي‌ايستاد و نفس تازه مي‌كرد ولي درباره‌ي همون يه رابطه خيلي حرف زد رفيق جونجونيش هم هرچي مي‌گفت مي‌نوشت انگار كه زامولودچيكوف را براي بار اول مي‌بينه و مثله يه استاد بزرگ حتي سرفه‌هاش را هم نوت برمي‌داشت و ما وقتي كه حرف مي‌زد ضمن گوش كردن و توجه لبخندي هم گوشه‌ي لب داشتيم از وضعيت كميك آن. زامولودچيكوف چند سال پيش وقتي كه هنوز داشت مقاله مي‌نوشت مرد. شايد باسوادترين فيزيكداني هست كه تا حالا از نزديك ديدم. من نمي‌دونم زندگي درباره چيست.
چي هست و چيكار بايد كرد.
+ نوشته شده در  جمعه سیزدهم اسفند ۱۳۸۹ساعت 14:47  توسط مهدید  |