Countless Friday absolutely quarter to the yummy fructose.
+
نوشته شده در دوشنبه یکم بهمن ۱۴۰۳ساعت 0:10  توسط مهدید
|
ایشان: با دماغي گنده، تصوراتي اشتباه، گيج و گيج زده، شخصيتي بسيار متزلزل، شهودي درباره اين كه در كار دنيا اشتباهي بزرگ و كامل در حال رخ دادن است. با كله اي كه در حال كچل شدن است و تصوراتي خام و واهي در مورد اين كه بسياري آدمها موجوداتي خوب هستند و بيشتر تقصيرها به عهده اوست. با گوش هايي بزرگ و خال خوشگلي كه كنار انگشت كوچيكه دست چپش هست و مجموعه كتاب هايي كه خوانده و مي خواند و از آنها تاثير مي پذيرد. با يك كله كوچيك و كلي مدل فيزيكي كه در طول ده-دوازده سال (اين زمان مي دانيد كه داره زياد ميشه، سياله) فيزيك خوندن ياد گرفته و نگرفته و توي ذهنش با سياست نوشته هايي كه خوانده، حرف هاي صدتا يه غازي كه گفته و شنيده در اطرافش، كتابهاي فلاني و بهماني و كه و كه و كه و فيلمهاي سانسور شده صدا و سيما و موسيقي هاي سنتي و غير سنتي و بدبختي هاي گذشته و حال و آينده اش درهم شده. با چشمهايي ضعيف با مجموع شماره 10 (بدون آستيگمات) بدون در حال حاضر شريك زندگي(از شما چه پنهان داره اين وضعيت عوض ميشه سي و يك شهريور نود: فاطمه) و حاوي چيزهاي ديگر در ذهنش و در اطرافش كه ممكنه بعد به اين ليست اضافه بشه. با حافظه اي كه بعضي وقتها فكري را از داخل كله اش فراري مي دهد به گونه اي كه گمان مي كند بيماري اي رواني يا چيزي توي مايه هاي نميدونم چيچي دارد و اين تصور موهوم كه بين سنين 36 تا 38 سالگي دنياي اينجا را ترك مي كند بدون آن كه چيزي، حرفي، نوشته اي و يا تصوري درست و متقن از دنيا و سازوكار آن بيابد و بنابراين اين واقعه به طرز بسيار ترسناكي برايش اتفاق خواهد افتاد: مهدي دهقاني در اينجا مي نويسد از روزمره اي كه در ذهنش جاريست به واسطه ماتريال هايي كه قسمتي از آنها در بالا اشاره شد. او از روزمره هايي كه در اطرافش مي گذرد اين قدر بيزار است كه آنها را نمي نويسد و تكرار آنها را عذاب آور مي داند (خاطره نويسي و اشاره به دعواي ديروزم با راننده تاكسي و آن كه فلاني مرد چه خوب و بهماني حرف مفت زد چه قدر بد و... كمي بيخود و مسخره است). فكر مي كند اين نوشته ها ممكن است با كسي ايجاد همدلي كند او را به صرافت متفاوتي از دنياي اطراف بيندازد و يا بخنداند و ... يا كسي ديگر كمكي در فهم دنيا به او بكند به واسطه اين نوشته ها. در مورد نوشته هايش اگر نظري داريد بنويسيد لزومي به اين كه حتما حرفي بزنيد تا از رودربايستي اش در بياييد نيست. دست كساني كه كمك كرده اند او كمي حرفهايش را در محيطي عمومي بزند، درد نكند. بلاگفا را مي گويم. به اميد آن كه همگي (آدمها ) همگي (غير آدمها ) و همگي (آفريدگار و ارباب و داناي كل مشترك بين دو مورد قبلي) به زباني يكتا و دركي درست از اطرافمان دست يابيم (آن وقت زندگي دوباره ملال آور نمي شود؟ چه مي خواهيم؟) و آن را به هم بگوييم تا درست با هم رفتار كنيم و كمي از نگراني هايمان كاهش يابد. حتي شما همگي عزيز آخري، اگر البته وجود و تعامل داريد.