تفسيري از اطرافش توسط يك الاغ

 اگر نمادهايي را با اثرگذاري بر روي شي دوم رسم كني ايده اي را ارايه داده اي. فكر مي كني پيچيده اي وجود ندارد، بعد به همه چيز درباره چنبره فكر مي كني: امتدادي ندارد در پيش تو.

توانايي ات را از دست رفته مي بيني . به آني فكر مي كني كه به آن آرزو مي گويند.

ولي نظريه اقتصادي دادن تقابلي و تناظري و رابطه اي دو طرفه با آرزو ندارد و يا كمترين ارتباطي دارد.

ابتدايي ترين راه، راه فرار است و ديگري گم شدن. او شاعر مي شود.

به كناري مي نشيني شكست خورده.

 آيا مساله به دست گرفتن بخشي از اختيار بخشي از دنياي اطراف است بله البته.

از ناتواني آزرده مي شوي. اين كه مفاهيم بسيار سطحي را نمي تواني به گويش هندي در اختيار بگذاري.

تكه اي از تو در ابتدا كنده شده بود.

پرسش اين است: تمام ارتباط با بيرون چگونه به دست مي آيد؟

مساله اين بود: دو چيز هست، آن وقت تمامي ارتباط آن دو چيست؟

بسيار بد، شيرين نيست و از گچ قم هم بدتر. ببخشيد.

+ نوشته شده در  یکشنبه هفدهم شهریور ۱۳۸۷ساعت 16:49  توسط مهدید  |